فروش برند آماده/ایجاد توازن بین زندگی و کار چقدر در موفقیت انسان ها نقش دارد؟
- تاریخ :
- دسته بندی : فروش برند مقالات / فروش برند آماده مقاله
- بـازدید : 222
- نظـرات : 0
- نـویسنده : javad
تاریخچۀ طبقهبندی شخصی و حرفهای
زندگی و کار و توازن بین این دو موضوعی در راستای کمک به خویشتن است.نکات لازم برای دستیابی به این حالتِ خوشایند توازن زندگی و کار، در طیف وسیعی از فیزیک (ورزش و قطع وابستگی به فناوری) گرفته تا روانشناختی (مراقبت و «قطع ارتباط ذهنی» از کار)، جامعهشناختی (برنامهریزی دقیق برای تمامی مواردِ خارج از کنترل مانند تعامل و فعالیتهای کاری با دوستان و خانواده) و توسعه فردی قرار میگیرند.
اشتباه نکنید. بسیاری از این نکات میتوانند مفید باشند و پیادهسازیشان هم ازنظر زندگی کاری و هم حیات شخصی، زندگی شادتر و کاملتری را برای شما به ارمغان آورد.
همانطور که میبینید، در اینجا اندکی اصطلاحات گیجکننده میشوند. توازن زندگی و کار بدین معنی است که کار (شغل یا مقام شغلیتان) و زندگی شما (وجود یا هستیتان) با یکدیگر توازن دارند.
جاپریت ستی، مدیرعامل شرکت Ideak Katalyst در ژوئن ۲۰۱۴ در لینکدین نوشت: «مسئله توازن زندگی و کار این است که نشان میدهد معاملهای در این میان وجود دارد که در آن باید یکطرف «بالا» و طرف دیگر «پایین» باشد؛ مانند مقیاس وزنی که دوسویه است». وی ادامه میدهد: «استفاده از كلمه «توازن» نشان میدهد این دو جنبه كاملاً از هم جدا هستند و باهم نابرابری دارند.
زمانی كه در محل كار به سر میبرید، واقعاً زندگی نمیكنید.
بیشک این موردانتقاد تازهای از این مفهوم نیست. درواقع، ما در HubSpot، اغلب توازن زندگی و کار در کارمندان را تشویق میکنیم. هدف از این مقاله، فرورفتن به اصطلاحات، پردهبرداری از چالشها و کشف چگونگی شکلگیری مفهوم تجربههای ماست.
مسئلۀ معناشناسی
بسیاری از ما «زندگی» را در توازن زندگی و کار به معنای زندگی واقعی خود تفسیر نمیکنیم؛ درواقع منظور ما از سبک زندگی، اوقات فراغت ماست. این دقیقاً همان مفهومی است که پیشازاین، توازن کار و فراغت خوانده میشد.تا دهه ۱۹۸۰، هیچکس در مورد توازن زندگی و کار سخن نمیگفت بلکه صحبت بر سرِ، «توازن کار و فراغت» بود که به دوران افلاطون و ارسطو برمیگردد.
چرا اصطلاحات تغییر میکنند؟ آیا امروزه زمانی که از توازن زندگی و کار صحبت میکنیم، واقعاً منظورمان «سبک زندگی» است؟ چرا نمیگوییم «سبک زندگی»؟ آیا آنقدر تنبل هستیم که باید آن را کوتاه کنیم؟
گذشته از معناشناسی، مفهوم توازن زندگی و کار در برخی سطوح، مخدوشکننده و بالقوه زیانبار است.
همانطور که بوریس گرویزبرگ و رابین آبراهامز در مارس ۲۰۱۴ در بررسی بازرگانی دانشگاه هاروارد بیان کردند: توازن زندگی و کار در بهترین حالت، ایدئالی گریزان و در بدترین حالت اسطورهای کامل است. مدیران ارشد امروزی به شما چنین میگویند».
آیا تلاش برای داشتن حس توازن خیالی و ایدئال میتواند اثر منفی بر زندگی شما بگذارد؟ این همان چیزی است که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.
در ابتدا میخواهم قدمی به عقب بردارم و تاریخ و ریشهشناسی توازن زندگی و کار را مرور کنم. ما پیشتر به این خلاصه نگاهی کردهایم، اما درک بهتر از شیوۀ تکامل مفهوم و اصطلاحات در طول زمان، به ما کمک میکند تجسم مدرن آن را بهتر ارزیابی کنیم.
تاریخچه توازن زندگی و کار
۱۵۰۰۰ سال پیش از میلاد
هیچ شغلی وجود ندارد… یا دستکم به معنای معمول کلمه وجود ندارد، اما هنوز کار وجود دارد. مردم برای زندهماندن باید شکار کنند، برای غذا علوفه و ماهی تهیه کنند و بیتردید باید از فرزندان خود مراقبت کنند تا از بقای گونهها اطمینان یابند.بهرغم نبودِ فناوری (شاید به دلیل آن)، اجداد شکارچی و گردآورندۀ ما احتمالاً ساعتهای کمتری را به کار کردن در امور روزمره میپرداختند و زمان بیشتری را صرف مواردی مانند موسیقی، هنر، داستانپردازی و مشغولیت در اتاقخواب یا غار یا هر چیز دیگری میکردند…
همچنین مشخص نیست اجداد ما واقعاً تمایزی میان کار و فراغت قائل میشدند یا خیر. احتمالاً برای آنها تمام این موارد زیر چتر «زندگی» قرار میگرفتند.
۱۲۰۰۰-۱۰۰۰۰ سال پیش از میلاد
نخستین انقلاب کشاورزی که به انقلاب نوسنگی نیز شناخته میشود، این امکان را فراهم آورد تا بسیاری از اجدادمان ساکن شوند. رشد محصولات زراعی و پرورش دام و اطمینان از تأمین غذا بدین معنی بود که مردم مجبور نیستند برای زندهماندن به شکار و جمعآوری متکی باشند.خیلی زود «زراعت» جایگزین «پرتاب نیزه» بهعنوان محبوبترین مهارت در لینک دین در آن زمان شد!
با افزایش جمعیت بهرغمِ وجود مواد غذایی ثابت، همه نمیتوانستند کشاورز باشند و ظاهراً افرادی که کشاورز نبودند، نیاز به کارهایی برای انجام داشتند و این آغازِ تخصصی شدن کار است.
برای نخستین بار، مردم شروع به مشاغل انفرادی کردند. علاوه بر کشاورزان، سازندگان گلدانهای سفالی، نجّار، سرباز و غیره نیز وجود داشتند. برای نخستین بار، میتوانستید نزد شخصی بروید و بپرسید: «برای زندگی چه میکنید؟» و جواب چیز دیگری جز این بود: «زندهماندن». بیشک اینزمانی است که کار شخص با وضوح بیشتری با هویت وی هماهنگی داشت و تمایز بین «زمان کار» و «اوقات فراغت» برجستهتر شد.
۳۵۰ سال پیش از میلاد
ارسطو مفهوم متوازن کردن کار و اوقات فراغت را در آثار خود «اخلاق نیکوماخوسی » و «سیاست» بررسی میکند. در اینجا نقلقولی از دومی وجود دارد:«کل زندگی بیشتر به دو بخش کار و اوقات فراغت و جنگ و صلح تقسیم میشود و برخی اقدامات بهصورت آنچه لازم و مفید است و برخی بهصورت آنچه شرافتمندانه است، صورت میپذیرند و بهصورت مرجّح به کسی یا طبقۀ دیگری اعمال میشوند؛ مانند اینکه روح و اعمال کسی یا طبقهای بر دیگری تقدم داشته باشد؛ جنگ باید به خاطر صلح و کسبوکار برای اوقات فراغت انجام شود و چیزهای مفید و ضروری باید برای چیزهای شریف انجام شوند».
بااینحال، درنهایت تفسیر ارسطو از اوقات فراغت کاملاً تساوی گرا نیست. وی اظهار داشت بیشتر مردم به خاطر فراغت خودشان كار نمیكنند، بلكه اقلیت فرهیخته میتوانند از آن لذت ببرند و بنابراین باید وقت خود را به تعقیب «بالاتر» اختصاص دهند.
همانطور که آدریانو تیلگر فیلسوف ایتالیایی در کتاب خود در سال ۱۹۳۱ با عنوان «کار: آنچه برای مردان طی زمان مهم است» بیان کرد، توصیه ارسطو برای دستیابی به یک زندگی خوب یا اخلاقی این بود که «انجام کار سخت و رنجآور، تبدیل مواد اولیه برای تأمین نیازهای ماست که اکثریت مردان انجام میدهند تا اقلیت (نخبگان) بتوانند به تمرین خالص ذهن، هنر، فلسفه و سیاست مشغول شوند».
کار در این زمان (بهطور خاص کار دستی) برای افتخار نبود. درواقع کلمۀ یونانی کار (ponos) از کلمه لاتین poena به معنای «غم و اندوه» گرفتهشده است.
۱۵۳۶ سال پس از میلاد
پس از قرنها که مردم کار را شرّی ضروری میدانستند، مقیاس زندگی و کار شروع به تغییر مسیر در جهت کارکرد. با افزایش مؤسسههای دینی مسیحیان در سال ۱۵۳۶، متکلم فرانسوی جان کالوین به ایجاد مفهومی که امروزه آن را با عنوان «اخلاق کار پروتستان» میشناسیم، کمک کرد.درحالیکه فلسفۀ کالوین کاملاً پیچیده است، این امر اهمیت دارد: خدا مشخص کرده است چه کسی به بهشت میرود (و چه کسی نمیرود) و واقعاً هیچ کاری برای تغییر نتیجه وجود ندارد؛ بااینحال، نشانههای بیرونی وجود دارند که افراد انتخابشده یا «منتخب» خدا هستند و یا یکی از علائم موفقیت در کسبوکار است.
مکس وبر ، جامعهشناس آلمانی در مقالۀ خود «اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری» استدلال میکند کارهای کالوین به این فکر انجامید که انجام وظایف دنیوی شخص (کارکردن) بهترین راه برای اثبات ایمان وی است.
وبر همچنین استدلال كرد ترجمۀ مفهوم كار به اخلاق یا خداپرستی سبب میشود مفهوم كار فرد «فراخوانی» یا تعهدی باشد كه قرار است شخص احساس كند و نیز احساسی است که نسبت به محتوای فعالیت حرفهای خود داشته باشد؛ یعنی فعالیت حرفهای بدون توجه به آنچه تشکیل میشود….
کویکرها، پیوریتنها و سایر گروههای پروتستان که سرانجام در امریکا ساکن شدند، این فلسفة کالوینیستی را با خود به دنیای جدید آوردند.
همانطور که محقق راجر ب. هیل در مقالۀ خود با عنوان «زمینۀ تاریخی اخلاق کار» بیان کرد: «ازنظر آنها، زندگی اخلاقی امری سخت و جدی بود و آنها به وظیفۀ ساختن دنیای نوین در بیابان بهعنوان فرصتی برای اثبات ارزش اخلاقی خود نزدیک شدند».
سال ۱۷۶۴
نشاندادن شروع انقلاب صنعتی ـ اگر غیرممکن نباشد ـ دشوار است، اما به نظر میرسد سال ۱۷۶۴ سال خوبی باشد. سالی که جیمز هارگریوز قرقرة ریسندگی را اختراع کرد؛ دستگاهی که به کارگران نساجی اجازه میدهد همزمان چندین قلم نخ را بچرخانند. نوآوریهای بیشتری در فناوری دنبال شدند که یکی از مهمترین آنها موتور بخار جیمز وات در دهه ۱۷۷۰ بود. این اختراع با قطارهای قدرت، کشتیها و ماشینآلات صنعتی ادامه یافت.هرچه جهان صنعتیتر شد، میزان ساعاتی که افراد برای کار صرف میکردند، افزایش یافت. تا اواسط قرن نوزدهم (حدود ۱۸۵۰)، متوسط کارگر تماموقت در انگلیس بیش از ۳۰۰۰ ساعت کار در سال بود.
رفع مسئولیت: رقم ۳۰۰۰ ساعته و سایر اطلاعات دادهشده در نمودار زیر نشانگر تخمین کمینه است. برخی محققان فکر میکنند کارگران شاغل در اواسط قرن نوزدهم میتوانستند ۴۵۰۰ ساعت در سال کار کنند.
بااینحال، از اواسط قرن نوزدهم به بعد، مقیاس کار و فراغت شروع به حرکت به سمت فراغت کرد. همانطور که جان هاوورث و ویل در مقالۀ ۲۰۰۴ خود «کار و فراغت» بیان کردند:
«با رسیدن به اوج در اواسط قرن نوزدهم، ساعات کار شروع به کاهش قابلملاحظهای کردند. ابتدا محدودیتهایی برای ساعت کار زنان و کودکان به وجود آمد و به دنبال آن کمپینی برای هشت ساعت کار روزانه برای همه، حرکت به پنج ونیم روز و سپس هفتۀ کاریِ پنجروزه و پرداخت حقالزحمه تعطیلات سالانه ظاهر شد؛ درنتیجه، سال کاریِ معمولی برای کارگران شاغل تماموقت در دورۀ پس از جنگ جهانی دوم، به کمتر از ۲۰۰۰ ساعت کاهش یافت».
سال ۱۹۸۶
۱۹۸۶ نخستین سال انتشار اصطلاح توازن زندگی و کار (بهصورت فنی، اصطلاح توازن زندگی و کار) در ایالاتمتحده است. پیش از آن، این مفهوم معمولاً با عنوان توازن «کار / فراغت» یا «کار ـ فراغت» شناخته میشد.دیک [لایدر] مشاور و نویسنده مینیاپولیس، مدیرانی را به تصویر میکشد که در تلاش برای ضبط چیزی اسطورهای به نام «توازن» هستند؛ یعنی تناسب زندگی با وزن کافی در فعالیتهای حرفهای، اما با وزن متضاد سالم از علایق خانوادگی و شخصی.
او میگوید: «پیشتر توازن كار و زندگی بهصورت یك مسئله دکانی بود». وی افزود: «میدانید، آنچه بسیار نگرانکننده است، داشتن زمان آزاد است. فقدان توازن مردم را میکُشد!»
نویسندۀ آن مقاله، تام براون، در سال ۱۹۸۸ دوباره این اصطلاح را به کار برد (اما این بار «و» را کنار گذاشت). متن عبارت است از:
«یک مدل کارمند [کسی] است که توازن درست کار و زندگی را نشان میدهد. در هر شرکتی که میشناسم، کارگر زنده و بیمار است».
بین سالهای ۱۹۸۶ و ۱۹۹۶، اصطلاح توازن زندگی و کار تنها در ۳۲ مقالۀ منتشرشده در انتشارات اصلی استفاده شد. سپس طی چند سال آینده، استفاده از آن رواج یافت.
چه چیزی سبب تغییر این اصطلاحات شده است؟ چگونه از توازن کار با فراغت، به سمت توازن کار بازندگی خود حرکت کردیم؟ بیایید برخی توضیحات ممکن را بررسی کنیم.
اثر ریگان
شاید تغییر معنایی از «کار / فراغت» به زندگی و کار با فضای فرهنگی و سیاسی دهه ۱۹۸۰ مرتبط باشد. برای مثال، دوره ریاستجمهوری ریگان (۱۹۸۹-۱۹۸۱) پیام کسبوکار و استقلال فردی قویای را به همراه داشت. موفقیت کشور بهسختی با موفقیت مشاغل کشور در ارتباط بود، ولی درعینحال به نظر میرسید، یک اخلاق کار فردی قوی یا میل به زندگی بهتر، در هسته فلسفه رئیسجمهور ریگان قرار دارد. همانطور که در سخنرانی سال ۱۹۸۲ بیان کرد:«سودمندی بالاتر، تولید ناخالص ملی بیشتر، میانگین سالم داو جونز، آنها اهداف ما و ارزشمند هستند، اما نگرانیهای واقعی ما اهداف آماری یا بهرۀ مادی نیست. ما میخواهیم آزادی شخصی را گسترش داده و رؤیای امریکا را برای هر آمریکایی تجدید کنیم. ما در تلاشیم تا فرصت و پاداش را بازیابی کنیم و دوباره برای موفقیت شخصی و تعالی فردی ارزش قائل شویم.
ما در پی آنیم تا به نبوغ و انرژی مردم امریکا برای بهتر کردن زندگی خود و زندگی میلیونها نفر دیگر در سراسر جهان، اعتماد کنیم».
موضوع بسیار کالوینیستی دیگری در این تأکید بر پیشرفت فردی وجود دارد. وقتی نقلقول بعدی را از ریگان در نظر بگیرید، موارد موازی واضحتر میشوند: «رؤیای امریکا این نیست که همه باید با دیگری همسطح باشند. رؤیای امریکا این است که هرکسی باید آزاد باشد تا به آنچه خدا میخواهد تبدیل شود».
بنابراین آیا میتوان گفت چون تغییر نگرشهای فرهنگی و سیاسی تأکید بیشتری بر کار میکنند، پس باید بحث را از توازن کار با فراغت به توازن کار با هر چیز دیگری تغییر دهیم؟ احتمالاً؛ اما آنچه محتملتر است این است که این مورد تنها قطعهای از معما بود.
بیایید برخی قطعات بالقوۀ دیگر را کشف کنیم…
اثر «حداکثر کردن ارزش سهامدار»
پیش از ۱۹۸۰، «حداکثر کردن ارزش سهامدار» مفهومی تازه بود و نه شعار رایج شرکتهای بزرگ امروز.همانطور که روزنامهنگار جیا لین یانگ در مقالهای در سال ۲۰۱۳ در واشینگتن پُست بیان کرد: «این باور که سهامداران ابتدا میرسند، توسط اساسنامه مشخص نشده است، بلکه در دهه ۱۹۷۰ توسط تعداد معدودی از آکادمیهای بازار آزاد تعریف و سپس توسط رهبران کسبوکار و رسانه تا زمان تبدیلشدن به شعاری همیشگی در دنیای شرکتها، برگزیده شد».
حتی در اوایل ۱۹۹۸، محققان به دهه ۱۹۸۰ بازمیگشتند و میگفتند: «اوه، در اینجا تغییر بزرگی رخداده است».
این متن را از محقق استیون نیل کاپلان از دانشکده کسبوکار دانشگاه شیکاگو ملاحظه کنید:
«پیش از سال ۱۹۸۰، حاکمیت شرکتی در ایالاتمتحده با امروزه بسیار متفاوت بود. مدیران در شرکتهای خود مقدار متوسطی از سهام و گزینهها را در اختیار داشتند. مدیران ارشد و مشوّقهای آنها بیشتر روی اقدامات سنتی عملکرد مانند رشد فروش یا رشد سود تمرکز داشتند. هیئتمدیره منحصراً فعال نبود و سهامداران نسبتاً غیرفعال بودند».
این احتمال وجود دارد که این تغییر در حاکمیت شرکتی منجر به تغییر دوباره بحث در مورد متوازن کردن فعالیتهای کاری و فراغت شود. با تأکید بیشتر برافزایش ارزش یک کسبوکار ـ بهجای اینکه گفته شود محصولات باکیفیت تولید کنید یا به جامعه یاری برسانید ـ زبان موردنیاز برای مطابقت با این هدف، جدید است.
توازن کار با فراغت بدین معنی بود که کار و فراغت (استفاده از وقت آزاد برای تفریح) برابر هستند، ولی در منظر نوین شرکت که «حداکثر کردن ارزش سهامدار» و «حل ارزش شرکت (EV)» در آن اهمیت داشت، توجه به کار و فراغت مغایر با اهداف شرکت به نظر میرسید.
اثر فناوری بر توازن زندگی و کار
در اینجا توضیحی نهایی وجود دارد که چرا توازن «کار / فراغت» به توازن زندگی و کار تبدیلشده است؟ در پاسخ باید گفت: اصطلاحات با فناوری تکاملیافتهاند.بیشتر فناوریها مانند تلفنهای همراه، ایمیل، پیام فوری و غیره در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ پدیدار و سپس در دهه ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ برجسته شدند. سازگاری بیشتر ابزارهای ارتباطی سبب میشود کارگران راحتتر با کارشان در ارتباط باشند؛ حتی اگر ازنظر جسمی در دفتر کار حضور نداشته نباشند؛ بنابراین شاید کاهش اصطلاحات «کار / فراغت» به این دلیل باشد که اکنون کار، توانایی نفوذ به اوقات فراغت را دارد. دیگر نمیتوان تمایز روشنی میان این دو قائل شد.
شما میتوانید وقتِ نشستن در ساحل، ایمیل کاری خود را بررسی کنید، میتوانید در هنگام فوتبال بازی کردن کودک خود، با تلفن همراهتان تماس برقرار کنید. همچنین میتوانید در هنگام صرف شام خانوادگی پیامهای فوری به همکاران خود ارسال و دریافت کنید.
درحالحاضر، به لطف فناوری، قادر به حمله به تمام روندهای زندگی خود هستیم. توازن «کار / زندگی» روشی دقیقتر برای توصیف مفهومی است که زمانی بهعنوان توازن «کار / فراغت» شناخته میشد.
معنای امروزی توازن زندگی و کار چیست؟
در دنیای شرکتی متصل به فناوری امروزی ـ جایی که داشتن اوقات فراغتِ بدونوقفه دشوار است، اگر غیرممکن نباشد ـ آیا مفهوم توازن «کار / زندگی» مرده است؟ آیا این اصطلاح همیشه معنای واقعی دارد؟وقتی اندکی بیشتر به این پرسش میپردازیم، میبینیم بیشتر مردم در سراسر جهان، بخش مشخصی از زمان خود را به کار و بخش مشخصی از آن را به فراغت اختصاص میدهند؛ بنابراین یک عمل توازن در اینجا رخ میدهد.
همانطور که نمودارهای زیر نشان میدهند، این توازن بسته به مکان زندگی شما بسیار متفاوت است:
زمانی که ما نزدیک میشویم، «آیا توازن زندگی و کار مرده است»؟ بااینحال، از دیدگاه کیفی، این یافتهها اندکی مبهم (و نه تعجبآور) هستند.
نویسندگان کلر شیپمن و کتی کی در مقاله تایم ۲۰۰۹ بیان کردند: «در بیشترِ محافل شرکتی، توازن زندگی و کار عبارتی است که موجب کهیرزدن مدیران میشود و جلسههای مراقبتی یوگا، اندیشههای رمانتیک ـ و ناامیدکنندهتر ـ ردیفهای اتاقکهای خالی دفتر را به ذهن متبادر میکند».
آنها ادامه دادند: «بنابراین، آیا توازن زندگی و کار را تغییر نام دهیم؟ بیایید آن را چیزی مردانهتر و جذابتر بنامیم، چیزی شبیه کسب درآمد بیشتر». نکته اصلی این است که مفهوم مدرن توازن زندگی و کار در نظر گرفتهشده است و برای استفاده از زبان نویسندگان، مفهومی «پُرمغز و تُرد» است.
مدیران این اصطلاح را میشنوند و بهسرعت تصویر کارمندانی را که برای استراحت در مسافرتهای جادهای آخر هفته از چادرها استفاده میکنند و یا کارمندانی که در اتوبوسها مستقر میشوند، خراب میکنند.
اما درنهایت، داشتن انعطافپذیری در محیط کار و امکان توازن فعالیتهای کاری با فعالیتهای غیر کاری میتواند سودمندی بیشتری را برای کارمندان رقم بزند و این برای کسبوکار خوب است.
شیپ و کی اظهار داشتند: «انعطافپذیری دیگر مانندِ آبنباتی در جشن تولد بچهها نیست؛ بلکه یک استراتژی کسبوکار قانعکننده است»؛ «بنابراین باید از مؤلفه اخلاقی پُرمغز و تُرد توازن زندگی و کار بهره بگیریم و کسبوکار برای آن ایجاد کنیم».
در مورد زندگی شما چطور؟
ما ثابت کردهایم که توازن زندگی و کار باوجود شهرت سنگین آن، دارای پتانسیل سودمندی برای کسبوکار است، ولی آیا برای طرف دیگر معادله زندگی و کار… یعنی زندگی شما نیز مفید است؟برای محقق دانشگاه میشیگان، پائولا جی کاپرونی ، زبان پیرامون توازن زندگی و کار ـ مانند ایجاد چشمانداز، تمرکز روشن، اجرای برنامه عملی و مشخصکردن اولویتهای اصلی ـ کاملاً شبیه زبانی است که از آن در تشریح سازمانهای بوروکراتیک استفاده میشود.
او در مقالهای در مجله علوم رفتاری کاربردی در سال ۱۹۹۷ بیان کرد: «بیانیههایی شبیه این موارد بهطور مساوی در خانه، در هیئتمدیره ۱۰۰ شرکت تصادفی یا در کلاسهای استراتژی MBA قرار دارند و منعکسکننده فردگرایی، تمرکز هدف، جهتگیری دستیابی و عقلانیت ابزاری عاری از احساسات هستند که برای تفکر و عمل بوروکراتیک مدرن، اساسی به شمار میآیند».
کاپرونی ادامه میدهد: «آیا این واقعاً زبانی است که میخواهیم از آن برای هدایت زندگی شخصی خود استفاده کنیم؟» درنهایت، وی در تلاش برای توازن زندگی و کار دو مشکل اساسی یافت: نخستین مورد اینکه وقف کردن زندگی ما به هدفی انفرادی (برای مثال، دستیابی به توازن زندگی و کار) ممکن است «ما را به همان روشی که میخواهیم از آن خارج شویم سوق دهد و ما را راهنمایی کند تازندگیمان را به بهای زندگی خودمان نجات دهیم».
بهعبارتدیگر، میتوانیم بهقدری وسوسه شویم که حوادث و تعاملهای «توازن» را در زندگی خود داشته باشیم که زندگی ما توانِ خودبهخودی را از دست بدهد. ما میتوانیم بهجای زندگی واقعی، بهسادگی «از طریق حرکات» زندگی کنیم.
این نقلقول از آلن واتس فیلسوف انگلیسی، به نشاندادن این مفهوم کمک میکند:
«ما درباره زندگی بهمثابه یک سفر یا زیارت میاندیشیم که در پایان هدفی جدی داشت و مسئله، رسیدن به این هدف بود؛ یعنی موفقیت یا هرچه ممکن است پس از مرگ شما بهشت باشد؛ اما ما تمام طول مسیر را از دست دادیم. اینیک موسیقی بود و شما درحالیکه موسیقی پخش میشد میخواندید و میرقصیدید».
مشکل اساسی دیگرِ کاپرونی با توازن زندگی و کار که نخستین مورد را از بین میبرد، این است که با استفاده از چنین رویکرد استراتژیکی برای زندگی، پیشبینیناپذیری و پویایی زندگی ذاتی نادیده گرفته میشود. حوادث غیرمترقبه میتوانند و اتفاق خواهند افتاد که در این صورت ممکن است تمام برنامهریزی گسترده و دستکاری شما به خاطر «توازن» بیمعنی باشد.
کاپرونی نوشت: «یک جهتگیری استراتژیک نسبت به زندگی، درجهای را که زندگی در آن قرار دارد و احتمالاً باید بهشدت احساساتی، بیامان و کنترل ناپذیر باشد، دستکم میگیرد». «توازن ـ شاید خوشبختانه ـ ممکن است فراتر از دسترس ما باشد». اگر این دستنیافتنی باشد، تلاش برای رسیدن به آن، ما را به سمت «سرخوردگی مداوم» میبرد.
کاپرونی همچنین بیان میکند تلاش برای توازن زندگی و کار حاکی از آن است که ما نوعی عدم توازن داریم که در درمان آن میکوشیم؛ کمبودهایی که باید اصلاح کنیم.
این خط استدلال میتواند ما را به سمت «تصاویر ایدئالتری» از خود سوق دهد؛ یعنی بازنمایی غیرواقعی از آنچه فکر میکنیم باید باشد. گرچه تلاش برای پیشرفت چیز خوبی در نظر گرفته میشود، ولی درنهایت میتواند مضر باشد، اگر آن «تصویر ایدئال» از خود، هیچ پایهای در واقعیت نداشته باشد.
اگر انتظارات غیرممکن برای خودتان پیشبینی کنید، هرگز برآورده نخواهند شد یا از آنها فراتر نمیروید
درحالیکه چنین بیانیهای، هدف انگیزشی عالیای ایجاد نمیکند، میتواند شما را از احساس ناکامی در امان نگه دارد یا مثلاً اینکه کوتاه بیایید (درواقع، شما مشکل نیستید؛ مشکل انتظارات غیرواقعی شماست).
از سوی دیگر، اگر تلاش برای داشتن توازن ایدئالگرایانه ـ حتی اگر دستنیافتنی باشد ـ به شما انگیزه داده و شما را شادتر و پُربازدهتر میکند، چه کسی میگوید نباید در این راه تلاش کنید؟
اگر نکات و ترفندهای توازن زندگی و کار که خواندهاید، بهواقع برایتان مفید هستند، به آنها بچسبید! به قول برادران ایسلی: «این کار شماست؛ پس کاری را که میخواهید انجام دهید».
هرچند برنامهریزی و هدفمندی بیشازاندازه میتواند پیامدهایی به همراه داشته باشد، بیشک اشکالی ندارد به این فکر کنید که چگونه زندگی و زمان خود را میگذرانید (بیشتر ما موافقیم که هر دو کالاهای ارزشمندی هستند).
همانطور که گرایسبرگ و آبراهامز بیان کردند، «…رهبران میتوانند با تصمیمگیریهای آگاهانه درباره فرصتهایی که دنبال میکنند و از بین میروند، بهجای اینکه تنها به شرایط اضطراری واکنش نشان دهند، بهطور معناداری با کار، خانواده و جامعه درگیر شوند».
من فکر میکنم این خطر زمانی رخ میدهد که «انتخاب آگاهانه» و اصولی تبدیل به modus operandi یا اصول عملی نوبت. این امر زندگی را به مجموعهای از تصمیمها کاهش میدهد؛ درحالیکه ممکن است استدلال شود زندگی یکسری از تجربههایی است که به بهترین شکل مشاهده میشوند و شما از آن لذت میبرید.